
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی خیر خلقه محمد وعترته الطّاهِرین . اما بعد فقد قال رَسُولُ اللَّهِ (ص) : حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ. یعنی حسین ازمن است ومن از حسینم . ابتداء ازعدم ترجمه آیات ، روایات وکلمات عربی ، وارجاع خواننده گرامی این مقاله ، به کتب تفسیر وحدیث ، پوزش می طلبم . به ترجمه نمی پردازم ، زیرا درصورت ترجمه واحیانا توضیحاتی که پیش می آید ، مقاله ازآن حالت درآمده و صبر وحوصله خواننده گرامی را به چالش می کشد . تفسیرقسمت اول که ؛ حسین ازمن است روشن است وابهامی ندارد . زیرا هر نوه ای جزئی از پدر بزرگ است ، هم حسن ، هم حسین (علیهماالسلام) و هم زینب و هم ام کلثوم از رسول الله هستند . اما ، جمله أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ ، به چه معنا است ؟! مگر می شود پدر بزرگ ، از نوه باشد ؟ برای توضیح این مطلب ما ناچار از بیان مقدمه ای هستیم . هر انسانی از دو بخش غیر قابل انفکاک روح وجسم ، تشکیل شده است . روح وجسم ؛ البته تمام شخصیت انسان وابسته به روح است که همه آثار ، افکار ، اعمال , رفتار و… ناشی از روح است که توسط جسم و به فرمان روح وقوای خدا داد او ؛ تشکل وتجسم می یابد . اما شخصیت های ماندگار و تأثیر گذار تاریخ ؛ بعد دیگری نیز دارند که عبارت از مکتب فکری و اندیشه ای آنان است ، که بعضاً برحسب نوع تأثیر گذاری آنان بر جوامع ، مدت بقاء آن شخصیت علمی ، فرهنگی ، آئینی ، شکل می گیرد . اماتعداد بسیار اندکی از آنها برای همیشه ، جاوید می مانند . مثلاً فردوس ، مولوی ، سعدی و حافظ و…در حوزه ادب و اخلاق و عرفان ؛ همچنان برتارک تاریخ می درخشند . یا در عرصه علوم پزشکی ، تجربی ، ریاضی ، فیزیک و… ، اندیشه های بوعلی ، رازی ، خیام و… درشرق ؛ و اقلیدس ، پاستور ، نیوتن ، انیشتین و …درغرب همچنان ماندگار هستند . اما درحوزه دین ، که از تمامی آثار و اندیشهها به شکل غیر قابل قیاسی ، برتر ، فراگیر تر، حیاتی تر، و سخن در مورد آن مشکل تر است ، مطلب شکل دیگری به خود می گیرد . ممکن است کسی بگوید : این اختلاف اهمیت و این ماندگاری ، از چه چیزی ناشی شده است.؟ جواب این سؤال را از شخصیت خود انسان ، باید گرفت .چگونه ؟ همانطور که عرض شد ؛ انسان موجودی تک ساحتی ویک بعدی نیست . بلکه یک بعد محدود وفنا پذیر دارد ؛ و یک بعدجاودان ، باقی وفنا ناپذیر !! هرچیزی که مربوط به ابدیت انسان باشد قهرا ، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است . این مطلب علاوه برآنکه برهان عقلی و فلسفی دارد ، بحث درباره آن ، در این مقال ومجال اندک ، – مگر به شکل ایماء واشاره – ممکن نیست . لذا به طور خلاصه عرض می کنم : درکتاب جاوید « نفس » و«فطرت» این مطلب ، نگارش یافته است . هر انسانی فارغ از جنسیت ، نژاد ، ملیت ، آئین و مذهب ، هنگامی که به کتاب تغییر ناپذیر« فطرت » خود مراجعه کند ؛ عشق به جاودانگی وفنا ناپذیری ، را به وضوح ، یافته وسعی در دستیابی به هدف والای آن دارد . برگردیم به اصل موضوع . گفته شد برترین میراث بشریت دین اسلام و خصوصا شریعت آخرین است . شاید بپرسید چرا گفته شد ؛ «دین اسلام خصوصا شریعت آخرین ؟» جواب آن است که دین خدا یکی بیش نیست ، ازآدم تاخاتم. !! به چه دلیل ؟ به دلیل آیه ۱۳ سوره مبارکه الشوری : شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ … که اشاره ای تصریح گونه ، به دین انبیاء اولوا العزم دارد ؛ و روشن تر وصریح تر از این ؛ آیه ۱۹ سوره مبارکه آل عمران است که می فرماید : إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ ۗ وَمَا اختَلَفَ الَّذینَ أوتُوا الکِتابَ إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ العِلمُ بَغیًا بَینَهُم ۗ وَمَن یَکفُر بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِسابِ. وآیات فراوان دیگر که تصریح دارند همه انبیاء (ع) مسلم بوده اند . بیان ، تفسیر و توضیح ،آنها فرصتی دیگر می طلبد . مؤید کامل این سخن ؛ آیات ۲۹ تا۳۹ سوره مبارکه بقره می باشد در کریمه ۳۸ میفرماید: قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ . در آیات دهگانه مذکور اشاره به آفرینش انسان وزندگی کوتاه مدت او در بهشت – ظاهراً دنیائی- سپس صدور فرمان خروج از بهشت وزندگی سراسر آزمون در زمین خاکی ، برای لیاقت یافتن زندگی جاوید در بهشت .
پس اختصارا مطلب این شد که دین واحد خدا ، اسلام و شرایع – که مطابق پیشرفت فکری ،علمی وخصوصا عقلی جوامع بشری احکام آنها گسترده تر می شود – متفاوت است تا برسد به دین جاوید کامل که شریعت خاتم الانبیاء (ع) است .لذا این دین معرف تمامی شخصیت رسول خاتم می باشد ، وحیات جاوید رسول وابسته به حیات اسلام است .
اما جامعه اسلامی در سال ۶۰ هجری قمری ؛ مبتلا شده است به حاکمی چون یزید ؛ که حضرت ابی عبد الله (ع) در آغاز قیام وحرکت به سوی کوفه در پاسخ این سؤال که چرادست به این انقلاب خونین می زند ؟ فرمودند : … وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ . یعنی به تعبیر ما ایرانی ها ، با وجود حاکمی چون یزید ، فاتحه اسلام خوانده شده است. وامام (ع) باهر ابزار وامکانی ، ولو به قیمت خلق بی نظیرترین صحنه فداکاری و از خودگذشتگی ، بلکه باتقدیم همه عزیزان وجگر گوشه ها ، ازمحو اسلام و تبدیل و تغییر آن جلوگیری کند. با اندکی دقت می توان فهمید ، سر عدم قیام یازده وصی نبی (ع) را ، که اگر خوف اطاله کلام نبود ، به آن نیز می پرداختیم . یَزید بن مُعاویه ، علیه اللعنه والهاویه ؛ آنگونه که در تواریخ ومقاتل مسطور است با سرودن اشعاری که ذیلا ذکر می شود ، به فلسفه قیام امام حسین علیه السلام ، – که هنگام حرکت از مدینه بیان فرمودند – تصریح کرد . یزید لعنه الله تعالی ، هنگامی که سرهای بریده شهداء را مشاهده کرد ،ضمن جسارت به سرنازنین پسر پیغمبر این اشعار را سرود ، که دقیقاً منطبق بر فرموده امام (ع) در آغاز انقلاب وحرکت از مدینه است . لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ * خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا * جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ
فَجَزَیْناهُ بِبَدْر مَثَلا *** وَ أَقَمْنا مِثْلَ بَدْر فَاعْتَدَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ.
خلاصه مفهوم این اشعار ، انکار رسالت ونبوت پیامبر اکرم ، وابراز شادی به خاطر انتقام مشرکین کشته شده در غزوه بدر به فرمان رسول خدا می باشد . آری این گونه ؛ عبارت رسول خدا (ص) که فرمود : … أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ؛ مفهوم واقعی خود را می یابد . باپوزش از تصدیع و نواقص واشکالات احتمالی سخن . امان نریمانی
ارسال: محمدحسین ماهوتیان. کد الف۷۴۷
نشست تعاملی مسئول سازمان بسیج ورزشکاران کرمانشاه با فعال رسانهای استان درباره توسعه فرهنگی و ورزشی








دیدگاهتان را بنویسید